D:

۲۳:۴۹ 2 Comments

یواش یواش داشت امر بهم مشتبه میشد که حتما یه چیزیم شده هاااا ! والا !!!
تازشم تو این مدت که من نبودم خواننده خاموش آمو بگو :دی
دوستتون دارم یه عالمه ..
من برگشتم بلاگفا :دی (میدونم خیلی خوچحال شدین) اینا هاشـــــــــــــم
همه هم تندی لینکم و عوض کنین .. اگه نه پست ِ خصوصی میذارم پسوردشو به هیچکدومتون نمیدم هاااااااا ! (اوصولن مرض دارم شیش تا!)

page 24

۱۷:۰۸ 34 Comments



چه جیگری شدم من هااا .. نه؟!

"

بچه ها موافقین من مث بچه آدم برگردم همون بلاگفا ؟! خیلی اذیت می کنه اینجا منو ! شوماها بگین :دی
البته به جز میس مری !! چون می دونم غرض داره :دی
خانوم تی تاپ هم همین طور :|
.
اذیت نکنین هااا .. ببینید من موچکلم رو همه جوره حل می کنم .. اما اونهایی که می گفتن اینجا نصفه باز میشه .. آی کامنت نمیشه گذاشت .. آی فلانه آی بیساره .. اونها الآن بازم مشکل دارن ؟!





page 23

۰:۲۰


همه میدونن وقتی قاطی می کنم که دیگه به قول پسر خاله ام به گردنم رسیده باشه .. آره به اینجام !
کمتر از انگشتای یه دست تو کارت نه آوردم .. تو کارم نه نیآوردی چون هیچی ازت نخواستم، جز یه چیز! که اونم یکی به نعل یکی به میخ ازش گذشتی !!!
اما بابایی این رسمش نیست ..
اگه نمی خواستی اون موقع اذیتم کنی .. اگه واقعا همونی بود که گفتی .. خب چرا زنگ نزدی ؟! خیلی شیک، خیلی جنتلمن به هدفتم می رسیدی ! کیــ ری کردن اعصاب ِ من به چه دردت می خورد ؟!
اون از اولش که اونجوری گفتی .. اونم از مدل حرف زدنت که حتی اگه سبکشم بگم برات عادی بود منتش نه!
اون جمله ای که با منت و حرص ِ تموم گفتی یادم نمیره .. مثل خیلی چیزای دیگه که جفتمون یادمون نمیره و فقط به روی هم نمی آریم !

"

+ این آهنگ هر چقدر قدیمی بازم منو آروم می کنه .

+ آهنگ قبلی از میثم ابراهیمی بود .. در جواب نیروانا ی عزیز.


page 22

۸:۲۳ 28 Comments

وقتی این تست ِ زیر رو دیدم نتونستم خودمو کنترل کنم و نزنمش :دی .. وقتی زدم و با جواباش کلی موافقت ِخودمو اعلام کردم دلم نیومد نذارمش اینجا ..
می دونم خیلی هاتون انجام دادین این تستو .. اما بازم دلم خواست بذارم ! اصلا وبلاگ ِ خودمه :|
تو جواباش اونایی رو که رنگی کردم جوابای ِ خودمه و واقعا هم به نظرم به من نزدیکه !


_ سناریوهای زیر تلاش می‌کنند که دیدگاه شما نسبت به عشق را توضیح دهند.

1- پایان دنیا نزدیک است. اگر فقط بتوانید یک نوع از حیوانات را نجات دهید، کدام را انتخاب می‌کنید؟
الف : خرگوش
ب : گوسفند
پ : گوزن
ت : اسب

2- به آفریقا رفته‌اید. به هنگام بازدید از یکی از قبیله‌ها، آنها اصرار می‌کنند که یکی از حیوانات زیر را به عنوان یادگاری با خود ببرید. کدام را انتخاب می‌کنید؟
الف : میمون
ب : شیر
پ : مار
ت : زرافه

3- فرض کنید خطای بزرگی انجام داده‌اید و خداوند برای مجازات شما تصمیم گرفته است که به جای انسان، شما را به صورت یکی از حیوانات زیر در آورد. کدام را انتخاب می‌کنید؟
الف : سگ
ب : گربه
پ : اسب
ت : مار

4- اگر قدرت داشتید که یک نوع از حیوانات را برای همیشه از روی کره زمین نابود کنید، کدام را انتخاب می‌کردید؟
الف : شیر
ب : مار
پ : تمساح
ت : کوسه

5- یک روز، با حیوانی برخورد می‌کنید که می‌تواند با شما به زبان خودتان صحبت کند. دلتان می‌خواهد که کدامیک از حیوانات زیر باشد؟
الف : گوسفند
ب : اسب
پ : خرگوش
ت : پرنده

6- در یک جزیره دور افتاده، تنها یک موجود زنده به عنوان همدم و همراه شما وجود دارد. کدامیک را انتخاب می‌کنید؟
الف : انسان
ب : خوک
پ : گاو
ت : پرنده

7- اگر قدرت داشتید که هر نوع حیوانی را اهلی و دست‌آموز کنید. کدامیک از حیوانات زیر را به عنوان حیوان خانگی خودتان انتخاب می‌کردید؟
الف : دایناسور
ب : ببر
پ : خرس قطبی
ت : پلنگ

8- اگر قرار بود برای 5 دقیقه به صورت یکی از حیوانات زیر در می‌آمدید، کدامیک را انتخاب می‌کردید؟
الف : شیر
ب : گربه
پ : اسب
ت : کبوتر


تحلیل:


1- در زندگی واقعی، برای چه نوع آدمهایی جذابیت و کشش دارید.
الف: خرگوش– کسانی که دارای شخصیت دوگانه هستند، به سردی یخ در ظاهر اما به گرمی آتش در باطن
ب: گوسفند– مطیع و گرم
پ: گوزن– زیبا و آداب دان
ت: اسب- کسانی که غیرقابل جلوگیری، بی‌بند و بار و آزاد هستند.


2- در فرایند ابراز عشق و درخواست ازدواج، کدام رویکرد برای شما خوشایندتر و موثرتر است.
الف: میمون – مبتکر و باذوق که هیچگاه احساس خستگی نکنید.
ب: شیر- سرراست، صاف و پوست کنده به شما بگوید که دوستتان دارد.
پ: مار- دمدمی مزاج، پر نوسان، نفس گرم و عشق سرد
ت: زرّافه- صبور، هرگز شما را رها نکند.

3- دلتان می‌خواهد معشوقتان چه عقیده‌ای در باره شما داشته باشد.
الف: سگ- باوفا، صادق، ثابت قدم
ب: گربه- شیک و زیبا
پ: اسب- خوش بین
ت: مار- انعطاف‌پذیر

4- چه اتفاقی باعث می‌شود که شما رابطه‌تان را قطع کنید/ از چه خصوصیتی بیش از همه نفرت دارید.
الف: شیر- متکبر و خودخواه، امر و نهی کن
ب: مار- هیجانی و دمدمی مزاج، نمی‌دانید چگونه او را خوشحال کنید.
پ: تمساح- خونسرد، بیرحم، سنگدل
ت: کوسه- ناامن

5- دوست دارید چه نوع رابطه‌ای با او برقرار سازید.
الف: گوسفند- سنتی، بدون آن که چیزی بگوئید او بفهمد چه می‌خواهید، ارتباط برقرار کردن از طریق قلب‌ها.
ب: اسب- هر دو بتوانید درباره همه چیز با هم صحبت کنید، هیچ چیز مخفی در میان نباشد.
پ: خرگوش- رابطه‌ای که همیشه خود را گرم و عاشق او حس کنید.
ت: پرنده- رابطه‌ای پایدار و طولانی و بالنده

6- آیا به او خیانت می کنید.
الف: انسان- شما به جامعه و اخلاقیات احترام می‌گذارید، پس از ازدواج هیچ کار خلافی نمی‌کنید.
ب: خوک- نمی‌توانید در مقابل تمایلاتتان مقاومت کنید، به احتمال زیاد خیانت می‌کنید.
پ: گاو- خیلی سعی می‌کنید که چنین کاری نکنید.
ت: پرنده- شما هرگز نمی‌توانید استوار و ثابت قدم باشید، شما واقعاً برای ازدواج مناسب نیستید و نمی‌خواهید تعهدی بپذیرید.

7- درباره ازدواج چه فکر می‌کنید.
الف: دایناسور- شما خیلی بدبین هستید و فکر می‌کنید این روزها دیگر ازدواج سعادتمندانه وجود ندارد.
ب: ببر- شما به ازدواج به صورت یک چیز گرانبها فکر می‌کنید. پس از آن که ازدواج کردید، پیوند زناشویی و همسرتان را بسیار باارزش و گرامی می‌دارید.
پ: خرس قطبی- شما از ازدواج می‌ترسید، فکر می‌کنید آزادیتان را از شما خواهد گرفت.
ت: پلنگ- شما همیشه طالب ازدواج بوده‌اید ولی در واقع، شناخت دقیقی از آن ندارید

8- در این لحظه، به عشق چگونه فکر می‌کنید.
الف: شیر- شما همیشه تشنه عشقید و می‌توانید هر کاری برای آن بکنید اما به راحتی در دام عشق نمی‌افتید.
ب: گربه- شما خیلی خودمحور و خودخواهید. شما فکر می‌کنید عشق چیزی است که می‌توانید به دست آورید و هرگاه که خواستید آن را دور بیاندازید.
پ: اسب- شما نمی‌خواهید در قید و بند یک رابطه پایدار قرار بگیرید. به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو
ت: کبوتر- شما به عشق به صورت یک تعهد دو طرفه فکر می‌کنید


"

تو چی فکر می کنی ؟! درسته یا نه ..؟!

+ یه سری از دوستان تو کامنتها ی قبلی چندتا سوال پرسیده بودن که خب من علاقه ای به جواب دادن به این سوالا ندارم .. فکر نکنین بی شعورم یا کامنتتون رو نخوندم !
این دفعه رو جواب میدم اما راست ِ راستش اینه که دل ِ خوشی از جواب دادن به این سوالها ندارم ..

یکیش این بود که من مدل ِ موهام چیه ؟!
والا نمی دونم .. من ژورنال رو باز کردم یه عکس رو به مامانم نشون دادم گفتم این [View ] بهد یکی دیگه رو ورق زدم گفتم نه نه این [View ]
بهد مامانمم برا اینکه من مهتاد نشم یکم از این زد یکم از اون :دی (حالا خودت دیگه مدلشو بکشف ببینم چقدر متوجه حرفام میشی)

دومیش این بود که من ابروهام تتو ا ِ آیا ؟!
نه پدر جان! به نظرت من با این قد و قواره تحمل ِ درد ِ تتو دارم ؟! درسته از درد ِ زایمان کمتر ِ و منم تا حالا سه تا شیکم زائیدم اما خب تحمل ِ این یکیو ندارم :|

سومیش اینه که کادوی بابایی چقدر برام در اومده ؟!
نمی دونم :| من آخر سر نفهمیدم چی به چیه بابایی کامل تر می دونه، من اونجا نقش کیف ِ پول رو بازی میکردم :|
ولی برا یه سیستم ِ خوب و آبرو دار رو 400 - 500 حساب کن !

چهارمیش قیمت گوشی آ بود و یه توضیح راجع بهشون ؟!
والا عرضم به حضور انورتون که اینا ویندوز موبایلن ینی همون پاکت پی سی ! من از 430 قیمت دارم تا 485 که خودم 465 گرفتم .. البته من چون یه پولی سونی اریکسون بهم میده گیر ِ این برند هستمااا .. شوما اگه دنبال پاکت پی سی هستی می تونی اچ تی سی بخری ! به نظرم اونم خیلی خوبه !

پنجمیش سن ِ بابایی بود ؟!
خب اینو دیگه نیتونم بگم :| باهد از خودش بپرسین ..خب اما شوما 29 فرض کن :دی (بهش نگید من گفتما!)

شیشمیش این بود که من کدوم دانشگاه می رم و اصن چی می خونم ؟!
خب این که پرسیدن نداره که! صد دفعه گفتم که مترجمی زبان انگلیسی می خونم تو دانشگاه قمبریج :|
(هی من می خوام از خودم تعریف نکنم نمیذارید)

.
دیگه تموم شد فک کنم .. اگه کسی سوالی پرسیده بود و من جواب ندادم دوباره بپرسه تا گرمم جوابشو بدم

page 21

۷:۵۷

وقتی که خواب ِ خواب باشم و موبایلم کنار بالشت .. فقط اگه یه صدا ازش در بیاد به خودم زحمت ِ بیدار شدن میدم ..
یه چیزی تو مایه های ..

دیس واز جاست منت تو بی ..
یو آر کامینگ بک تو می ..
کاز دیس ایز پیور لاو ..
کاز دیس ایز پیور لاو ..
آی نو یو آر مور افرید ..
دن آی سو آیل ویت ..
کاز دیس ایز پیور لاو ..
کاز دیس ایز پیور لاو ..

زنگ ِ مخصوص ِ بابایـــی .. تنها چیزی ِ که می تونه منو از عالم خوش ِ خواب بکشونه بیرون ..
وقتی چند بار الو الو می کنم و قطع میشه .. تا چند ثانیه فقط می تونم منتظر بمونم و تا چشامو می بندم، دوباره زنگ می زنی اما صدات نمی آد .. تو همون خوابآلودگیم هم توانایی فحش ِ ناموس دادن بر پیکر ِ دولت عزیزم رو دارم با این مخابـراتش ..
خیلی طول نمیکشه که دوباره زنگ می زنی ..
وقتی میگم الو یه صدای همهمه میاد و من می فهمم صدامو می شنوی .. منتظر می مونم حرف بزنی ؛ اما صدای ِ تو نمیآد به جاش صدای ِ یه آهنگ بلند میشه .. یه آهنگ آشنا ..

تو و این خونه رو با هم می خوام ..
تو نباشی دل ِ من می گیره ..
اینو از چشمای تو می خونم ..
بی من این خونه برات دلگیره ..
من با داشتن ِ تو آروم می شم ..
زیر ِ سقف ِ خونه وقتی هستی ..
با تو خوشبختی ِ من تکمیله ..
توی ِ این حال ِ خوشم همدستی ..
شب ِ این خونه پر از احساسه ..
دل ِ من به داشتنت می نازه ..
اگه تو باشی کنارم دستام ..
دست ِ خالی خونه رو می سازه ..!

تا ته ِ فصه بمون با من ..
بذار این دلخوشی عادت شه ..
بیا همخونه ی من تا عشق ..
با تو همرنگ ِ عبادت شه ..

وبعد گوشی قطع میشه و دیگه هم صدای زنگش در نمی آد و من بازخوابم می بره .. یه خواب ِ آروم .. یه خوابی که بازم با صدای تو پاره میشه ! با صدای تو که به زور بلندم می کنی تا پاشم یه چیزی بخورم .. تویی که کلی برای اینکه بیدارم کنی قربون صدقه میری و منی که تو بغلت خودمو لوس می کنم و هی میگم یه ذره دیگه ، خب؟! یه ذره دیگه ! تویی که می خندی و میگی همین الآن! یالا پاشو یه چیزی بخور .. بدوووو ! دستم و میگیری بلندم می کنی، تقریبی تا سیـنه هات می رسم .. سرمو تکیه میدم بهشون و باهات تا آشپزخونه می آم ..
وقتی چراغ ِ آشپزخونه روشنه ذوق می کنم .. وقتی می بینم تی میکر داره کار می کنه .. وقتی شوکولات داریم رو میز .. وقتی تو برام چای می ریزی و با همون خونسردی ِ همیشگی میذاری رو میز و خودتم میشینی رو به روم ..!
عاشق ِ این خونسردی آ تم .. نمیشه بهت گفت چجوری ، اما آرومی و من عاشق ِ این آرامشم ..
گاهی فکر می کنم با آرامشی از جنس ِ تو .. خواب را می خواهم چکار !؟
(مثلن شبا وقتی تو از سرکار میآیی و کلی هم خوابت میآد و اینها :دی)

page 20

۱:۰۵

دلم می خواد این شبا رو واسه خودم تنها باشم ..
خیلی جدی حرف دارم با خدا .. خیلی جدی !

"

نرفتم ها ! همینجام .. دارم با خدا صحبت می کنم .. .

+ استثناً اینی که داره تو بلاگ پخش میشه پاز و پلی داره ، که می تونی پازش کنی اگه خوشت نیومد :|
+ کامنتینگ بسته اس به خدا ! نه اینکه وبلاگ براتون نصفه باز میشه ! صحبت هام با خدا تموم شد باز می کنمش


"

+ این پست ستاره ی آبی رو هم دوست داشتم در ضمن.. [ View ]

page 19

۰:۵۷

آخ جون منم بازی :دی


محیای عسیس منو به یه بازی وبلاگی دعوت کرده و منم از اونجایی که حســــــــــود ! دیدم همه از این بازی آ کردن ، خواستم کم نیآرم :دی
بهد این بازی یه قوانینی داره که تا اونجا که من فهمیدم هرکسی برا خودش وضع می کنه .. پس منم طبق قوانین خودم بازی می کنم .. اسم بازیش ُ هم بلد نیستم .. یه چیزی تو مایه های اولین کلمه یا حسی که بهد از شنیدن این کلمه ها به ذهنت می رسه چیه ؟ و اینها .. (گیر نده!)

دریا: ساحل، شب، آتیش
(یاد ِ اون جوک ِ افتادم ! مدارک، کارت ماشین، گواهی نامه !؟ .. _ چی کار کنم ؟ جمله بسازم باهاشون؟!)

قهوه: آرامش ِ خوش بو (حالا نذار وارد جزئیاتش بشم ؛ اگه تیز باشی تاحالا فهمیدی!)

غرور: و تعصب (جین آستن)

مدرسه: دبیرستان ِمهرروشن، ایران زمین، ساعت 3 بهد از ظهر، پسر بازی با مانتو ی طوسی

دفتر مدیر: استرس

قرمه سبزی: متنفرم

ریاضی: حل المسائل

آهنگ: دوپس دوپس، دامبولی، رمنس

ماه رمضون: افطاری، حلیم، دعای سحر با صدای اون آقا خوشحاله !

استخر: دماغ گیر :|

آبگوشت: جمعه نهار با پیاز و ترشی لیته

روزنامه: آگهی همشهری

کودکی: اسباب بازی

قزوین: :دی

دروغ: دروغ دروغه دیگه :|

لیسانس: شوهر

فوتبال: کل کل

قانون: ایــران

پرواز: هواپیما

اشک: برا من یکی دم ِ مشک مه

ازدواج: نی نای نای ، عروسی، بابایـــی

وبلاگ: اعتیاد

شب: جــــــــــون، زندگیمه !

زندگی: بهتر از این نمیشه !

عشـق: من

هلو: بازم من ( از همه لحاظ، حتی موهاش :دی)

تحصیل: بکنید

خارج: نه من به وطنم خیانت نمی کنم

خواب: خورپیش (لقب بابایی ِ)

پیتزا: 21 گرم

اینترنت: شـ ِت !

مجلس: هر هر !

سال 88: 88/8/8

کتاب: برباد رفته، غرور و تعصب

کلم پلو: نخوردم

تقلب: استـــــــــادشم !

ایران: ای سرای امید

ایرانسل: اینترنت

مادر: فرشته ی مهربون

جومونگ: :| ولمون کن بابا! سوسانو

فمنیسم: خب حق همیشه با ماست :دی

.. بهدی ..
ااا ِ تموم شد ..؟ :|
به قول بابایی تازه رفته بودم تخمه بیارم ..


Free-IQTest.net

۳:۲۹ 23 Comments

Free IQ Test
Free-IQTest.net - Free IQ Test

دیدین این آدمهای خوشحال ُ ؟ منم که دیدین ..؟!
نصفه شبی چه کارا می کنن مردم :دی

تازشم ضمن ِ اینکه این استعدادم رو بخورم من! تست ِ ای ان بود ، وگرنه می دونید که، من خیلی مستعد تر از این حرف هام ..
با خانوم ِ آسمونی نصف شبی نشستیم به تست زدن .. بهد فک کنم خانوم آسمونی فنا شد وسطاش، چون شرایط جسمی ِ مناسبی نداشت :دی
حالا شوما ها هم برید بزنید یکم بخندیم دور هم ..
همونجا که نتیجه رو بهتون نشون میده ، بهتون پیشنهاد میده که تو پیجتون به دوستاتون نشون بدین چگده باهوشید .. منم الآن فقط خواستم روش و زمین نندازم :| و گرنه اصلا نمی خواستم ریا بشه :دی

اینم گاید ِ جوابابش ِ [ View ]

*
مطمئن بودم مردم با سرچ گـاییـدن میرسن به این خط بالا .. ولی نه دیگه به این سرعت :|


"

راستی خیلی بهترم .. ینی بازم به لطف همین خانوم آسمونی !

page 18

۱۳:۰۷ 17 Comments

حالم خوب نیست ..
دیگه هیچ وقت حالم خوب نیست :| یه مدت نیستم .. مثه همه ی این یه مدتها هایی که نبودم ! اما این بار فرق می کنه ..

"


از استقبالتون واسه شیرنی خوردن و اینا ممنون .. اصلا باور نمی کردم که موافق باشین .. تا الآن که 15 شهریور ِ من تصمیم دارم اون قرار و بذارم برای 9 مهر !!! هم تولدمه .. هم پنجشنبه هم هست دیگه ! حالا اگه کسی ایده ای چیزی داره من به شدت استقبال می کنم .. چون من فقط تا همین جاش و فکر کرده بودم :|


عکس از کادوی معنوی ِ باباهه رو که شرمنده تموم شد رفت :| اما از کادوی ِ مادی ش هم باز شرمنده ! نشد بگیرم .. ینی هوا تاریک بود خوب در نمی اومد عکسا ! برا همین دست به دامن ِ لینک های موجود تو اینترنت شدم که می تونین ببینین [ View ] .. البته کلنی سیستّم گرفتمااا .. ینی با باند و آمپلی و اینها :دی (کلنی سیستم دوپس دوپسینگ!)


گوشی هامون هم تصویب شد .. ما گوشی ارزون بخر نیستیم :| همون ایکس وان رو می خریم ؛ ینی خریدیم .. مچکی برا بابایی .. نوک مدادی برا من ! [ View ]

ببخشید دیگه کیفیت خیلی خدا ست .. امکانات خیلی کمه اینجا :| در ضمن شما اصلا فهمیدین من کامپوترم به رحمت خدا رفت ؟! نفهمیدین که :|


+

نمی دونم چرا دیگه هیچ چیزی خوشحالم نمی کنه .. حتی ضبط یو اس بی دار ماشینت و دوپس دوپس که یه روزی عشقم بود برا ماشین ببندیمش .. یا حتی اینکه گوشی هامون شبیه به همه !!!
هیچ چیزی .. می فهمی ؟!
می خوام برم بمیرن اصلا !!! حتی آهنگ عشق من باش بهنام صفوی [ View ] هم حالم و خوب نمی کنه ! حتی!

Page 17

۰:۵۸ 23 Comments

ديدي آنقدر لجاجت كردم تا آخرين بيستت قسمت ِ خودم شد بابايـــــي !؟
اصلا اين آخرين بيست است كه جشن گرفتن دارد ..
هورا كشيدن دارد ..
مگه نه ؟!

را به راه بغلت پريدن ها .. در چشمانت زل زدن ها .. بوسه ها و يواشكي هاي امشبم را با دنيا عوض نمي كنم مرد مغرور روياي !!!


"

ديگه بزرگ شدي ها بابايي ! هيچ حواست هست .. !؟

+
كادو رو احتمالا فردا ازش عكس بندازم بگم بهتون .. فعلن كادوي امشب معنوي بود قابل عكس برداري نيست :دي

page 16

۳:۳۹ 45 Comments

خواستم یه چیز دیگه بنویسم بعد یهو یادم افتاد که قول داده بودم براتون یه پست ِ توجیحی بذارم ... این شد که الآن تصمیم گرفتم اول تو جیح کنم شما ها رو بعد وارد جزئیات ِ شب ِ فلان بشم :دی

خب حالا چی بگم ؟!
یعنی یکی بیاد بپرسه بعد من دفاع کنم از خودم .. خب بابا جان من تو اون پست ِ دومی که اینجا گذاشتم، در مورد کشت ِ شلغم در آپارتمان که توضیح نداده بودم که !!! اون و نوشتم تا الآن همه توجیح باشین، و الآنم دارم ثمره اش رو می بینم :| تازه دارم می فهمم معلمامون چی می کشیدن از دستمون :دی
اینایی که میگم رو بخونید بعد اگه سوال داشتید تو همین مبحث بپرسید از این مبحث خارج شیم دیگه سوال ِ کسی رو جواب نمی دم :| (می دونم خیلی معلم ِ با اعصابی ام ، می دونم :دی)

خب ؛ من گفته م که من و بابایی (همون آقاهه ی مرفه بی درد ِ سابق) با هم نامزدیم ..
حالا نامزد یعنی چی !؟ یعنی دوتا جوون بالغ و نصف العقل تصمییم گرفتن که با هم مزدوج شن ! خب لازمه اینکار این بود که ما بعد از اینکه خودمون با هم به تفاهم رسیدیم و فهمیدیم نیمه ی گمشده ی همدیگه ایم (ارواح عمه مون!) واسه خالی نبودن عریضه ؟! مامان اینا مون رو هم در جریان بذاریم ..
که ابتدا طی ِ یک عملیات انتحاری من و بابایی رفتیم پیش ِ مامانی ِ بابایی و وقتی ایشون یک دل نه صد دل عاشق ِ وجنات ِ من شدن و فرمودند که از نظر ِ من مشکلی نیست و اینها و فقط باید خودتان با همدیگر به تفاهمات لازمه برسید (حال می کنید چه مادر شوهری دارمااا !) و پس از آنکه من و بابایی اون شب تا ساعت ِ هشت ِ شب مثل ِ دو کبوتر عاشق تو خیابون دور دور کردیم و کلی در ضمنش به تفاهمات لازمه رسیدیم .. بنده با مامانی خودم ماجرا را در میان گذاشته و ایشان هم فرمودند که با این مشخصاتی که ایشان مشاهده کرده اند و بنده فرموده ام، یک سری مصائب وجود دارد و یک سری محاسن .. و پس از آنکه ماجرا را با پدر ِ بنده در جریان گذاشتند و پدر ِ بنده هم در همین راستا یواشکی یک سوال ِ کارشکنانه از بنده پرسیدند و بنده به ایشان همانطور یواشکی جواب را ابلاغ کردم و سپس مریم و باباهه ی بنده پشت ِ" بابایی " در آمدند؛ ایضا من ! سمبه ؟! صمبه ؟! ی "بابایی" اینور پر زور گشته و مامانی ِ بنده طی ِ یک عملیات ِ اُپن مایند انه فرمودند که حالا یک مدت جلوی ِ چشم ِ ما شما رفت و آمد داشته باشید تا با یکدیگر بیشتر آشنا شویم .
و این چنین شد که من و بابایی در راستای ِ تحقق ِ اهداف دولــت دهـم با یکدیگر نامزد فرمودیم تا کلنی با هم بیشتر آشنا شویم :دی

حالا هرکی سوال داره بپرسه ولی قول نمیدم جواب بدم :دی
آهان یه چیز دیگه .. این روز شماره هم که این پایینه تاریخ ِ به دنیا اومدن ِ بچه ام نیست !!! این همون اون ینی همون سالگرد ِ خودمونه :دی

تازشم من می خوام به اونایی که دوست دارن شیرنی بخورن شیرنی بدم (ینی حرفیه که تو جمع زدم :دی) بهد الآن اونایی که به قول ِ یه بنده خدایی پایتخت نشینن و اونایی که امکان ِ اینکه بیان تهران رو دارن و البته دوست دارن من و بابایی و از نزدیک ببینن و شیرنی مون رو بخورن اعلام ِ وجود کنن که من در جریان باشم !
تازگی ها فهمیدم منم خواننده ی خاموش دارم (دلتون بسوزه! :دی هی همش با خودم فکر می کردم چرا من از اینا ندارم .. بعد تازگی ها فهمیدم ایول بابا منم دارم :دی) و الآن منظورم از اعلام وجود این دوستان هم بودن، اگه دوست دارن البته ..!

من خودم به شخصه و بدون تعارف همه ی اونایی که میان بلاگم رو دعوت می کنم .. با اینکه صدی 99 نمی دونم کدومتون تهرانید کدومتون نیستین .. ولی از اونایی که مطمئنم (ینی خیلی مطمئنم که دارم درست میگم) همینجا دعوت می کنم بعد ِ ماه رمضون بیان دور ِ هم باشیم حالا تهش جهنم ِ ضرر یه دو کیلو کیک یزدی می گیرم می دیم خالی خالی بخورید دیگه :دی

حالا کیا میآن ؟! اصن میآین ؟! :-اس
بیایید دیگه .. کیف میده هااااا .. با همه تونم .. ینی اگه نیاید اصن منم دیگه وبلاگ نمی نویسم .. اصن می رم میگم خدا بخورتم :(