page 16

۳:۳۹

خواستم یه چیز دیگه بنویسم بعد یهو یادم افتاد که قول داده بودم براتون یه پست ِ توجیحی بذارم ... این شد که الآن تصمیم گرفتم اول تو جیح کنم شما ها رو بعد وارد جزئیات ِ شب ِ فلان بشم :دی

خب حالا چی بگم ؟!
یعنی یکی بیاد بپرسه بعد من دفاع کنم از خودم .. خب بابا جان من تو اون پست ِ دومی که اینجا گذاشتم، در مورد کشت ِ شلغم در آپارتمان که توضیح نداده بودم که !!! اون و نوشتم تا الآن همه توجیح باشین، و الآنم دارم ثمره اش رو می بینم :| تازه دارم می فهمم معلمامون چی می کشیدن از دستمون :دی
اینایی که میگم رو بخونید بعد اگه سوال داشتید تو همین مبحث بپرسید از این مبحث خارج شیم دیگه سوال ِ کسی رو جواب نمی دم :| (می دونم خیلی معلم ِ با اعصابی ام ، می دونم :دی)

خب ؛ من گفته م که من و بابایی (همون آقاهه ی مرفه بی درد ِ سابق) با هم نامزدیم ..
حالا نامزد یعنی چی !؟ یعنی دوتا جوون بالغ و نصف العقل تصمییم گرفتن که با هم مزدوج شن ! خب لازمه اینکار این بود که ما بعد از اینکه خودمون با هم به تفاهم رسیدیم و فهمیدیم نیمه ی گمشده ی همدیگه ایم (ارواح عمه مون!) واسه خالی نبودن عریضه ؟! مامان اینا مون رو هم در جریان بذاریم ..
که ابتدا طی ِ یک عملیات انتحاری من و بابایی رفتیم پیش ِ مامانی ِ بابایی و وقتی ایشون یک دل نه صد دل عاشق ِ وجنات ِ من شدن و فرمودند که از نظر ِ من مشکلی نیست و اینها و فقط باید خودتان با همدیگر به تفاهمات لازمه برسید (حال می کنید چه مادر شوهری دارمااا !) و پس از آنکه من و بابایی اون شب تا ساعت ِ هشت ِ شب مثل ِ دو کبوتر عاشق تو خیابون دور دور کردیم و کلی در ضمنش به تفاهمات لازمه رسیدیم .. بنده با مامانی خودم ماجرا را در میان گذاشته و ایشان هم فرمودند که با این مشخصاتی که ایشان مشاهده کرده اند و بنده فرموده ام، یک سری مصائب وجود دارد و یک سری محاسن .. و پس از آنکه ماجرا را با پدر ِ بنده در جریان گذاشتند و پدر ِ بنده هم در همین راستا یواشکی یک سوال ِ کارشکنانه از بنده پرسیدند و بنده به ایشان همانطور یواشکی جواب را ابلاغ کردم و سپس مریم و باباهه ی بنده پشت ِ" بابایی " در آمدند؛ ایضا من ! سمبه ؟! صمبه ؟! ی "بابایی" اینور پر زور گشته و مامانی ِ بنده طی ِ یک عملیات ِ اُپن مایند انه فرمودند که حالا یک مدت جلوی ِ چشم ِ ما شما رفت و آمد داشته باشید تا با یکدیگر بیشتر آشنا شویم .
و این چنین شد که من و بابایی در راستای ِ تحقق ِ اهداف دولــت دهـم با یکدیگر نامزد فرمودیم تا کلنی با هم بیشتر آشنا شویم :دی

حالا هرکی سوال داره بپرسه ولی قول نمیدم جواب بدم :دی
آهان یه چیز دیگه .. این روز شماره هم که این پایینه تاریخ ِ به دنیا اومدن ِ بچه ام نیست !!! این همون اون ینی همون سالگرد ِ خودمونه :دی

تازشم من می خوام به اونایی که دوست دارن شیرنی بخورن شیرنی بدم (ینی حرفیه که تو جمع زدم :دی) بهد الآن اونایی که به قول ِ یه بنده خدایی پایتخت نشینن و اونایی که امکان ِ اینکه بیان تهران رو دارن و البته دوست دارن من و بابایی و از نزدیک ببینن و شیرنی مون رو بخورن اعلام ِ وجود کنن که من در جریان باشم !
تازگی ها فهمیدم منم خواننده ی خاموش دارم (دلتون بسوزه! :دی هی همش با خودم فکر می کردم چرا من از اینا ندارم .. بعد تازگی ها فهمیدم ایول بابا منم دارم :دی) و الآن منظورم از اعلام وجود این دوستان هم بودن، اگه دوست دارن البته ..!

من خودم به شخصه و بدون تعارف همه ی اونایی که میان بلاگم رو دعوت می کنم .. با اینکه صدی 99 نمی دونم کدومتون تهرانید کدومتون نیستین .. ولی از اونایی که مطمئنم (ینی خیلی مطمئنم که دارم درست میگم) همینجا دعوت می کنم بعد ِ ماه رمضون بیان دور ِ هم باشیم حالا تهش جهنم ِ ضرر یه دو کیلو کیک یزدی می گیرم می دیم خالی خالی بخورید دیگه :دی

حالا کیا میآن ؟! اصن میآین ؟! :-اس
بیایید دیگه .. کیف میده هااااا .. با همه تونم .. ینی اگه نیاید اصن منم دیگه وبلاگ نمی نویسم .. اصن می رم میگم خدا بخورتم :(


45 comments:

خانوم پپسي گفت...

مام كه ديگه پايتخت نشين شديم و اينا ! يك عدد جوجه دانشجوي ِ باد به غبغب انداخته ! آقا واستيم من بيام پليتخت مستقر شم بعد ! بدون من صفا نداره كه !به جون ِ عمه م راس ميگم ! تازه آقامونم بايد دعبت كني آ !‌گفته باشم !

نیرونا گفت...

اولم ایا؟؟

نیرونا گفت...

خوب تاییدیه پس نمیدونم تاییدیه یا نه:دی

من هستم به شرط اینکه مثلا اون روز رییسم گیر نده سر کار بمونم ترجیحا 5شنبه ها برای من روزای خوبیه چون سر کار نمیرم اما در هر صورت من همه جوره هستم:دی

کیک یزدی هم نمیخوام کیک درست حسابی میخوام با شیر کاکائویی اب پرتقالی باواریایی چیزی:دی

Mrs.ZigZag گفت...

ما هستیم! D:

Mrs.ZigZag گفت...

مرجان در مورد کامنتینگ از آقای زیپ میپرسم میگم بهت! میدونی که من استادم تو این چیزا...

فافا گفت...

خب من خواننده ی خاموشتم و نوشته هاتم دوس دارم و دنبال می کنم! ولی متاسافم واسه خودم که نمی تونم بیام! فک کنم تیپم به تیپتون نمی خوره:دی

محیا گفت...

ای جاااااان :) چه هیجان انگیزنااااک :* من عاشق این روز شمار به دنیا اومدن بچه تم یعنی :)) کلی مبااارک باشه مرجان جوووونم :***

عزیزم...خوب من رو که می دونی تهرانم... خیلی هم دوست دارم که بیام اما مشکل چیه؟ مشکل اینه که من اگر درگیره اسباب کشی باشم یه کم سخت می شه...البته ما فک کنم 24-5 شهریور دیگه اسباب بکشیم{نَکُشیم.بِکِشیم.اسباب کشی کنیم D: } و دیگه تا بعد از ماه رمضون چیدمانمون تموم بشه... خلاصه که من هستم.کیک یزدی هم دوست دارم D:

محیا گفت...

راستییییییی... مرجان فک کنم اگه منظورت اون کوهساری باشه که رو به روی کوچه ی الونده، یعنی رو به رو که نه! نزدیکه دیگه،در اون صورت مقدار کمی فاصله دارم با هم اساسی! :*

محیا گفت...

راستییییییی... مرجان فک کنم اگه منظورت اون کوهساری باشه که رو به روی کوچه ی الونده، یعنی رو به رو که نه! نزدیکه دیگه،در اون صورت مقدار کمی فاصله داریم با هم اساسی! :*

Mђβܓܨ گفت...

هـــــــــــه! خواننده خاموش! خواننده خاموش !
دیدی گفتم منم از اینا دارم !
عزیزم که فافا نوشتی اسمت و اینجا اولا که اگه دوست داری بیا دوما که خب بیا دیگه سوما که مگه تیپ آمون چشونه ؟! من دوستام همه مدلی هستن باور کن !!! ینی منظورت منم ؟!
اگه اینو خوندی بگو تا بگمت یه چیزایی !
بهدشم اینکه من یه دوست داشتم وختی راهنمایی می رفتم بهد به این میگفتم فافا بهد الآن یهوکی یاد اون افتادم .. اسمش فافا نبود اونا اول فامیلیش با فا شروع می شد بهد من بهش می گفتم فافا ! کلی الآن ذوقیدم این اسم و اینجا دیدم :دی

خانوم آسموني گفت...

سهلاااااااااااااام
اول بگم که مام که هستیم...
گفتم ما دیگه...
ینی بنده و آقامون.. البته اگه 5شنبه بیفته و بهتر ترش 9 مهر بیفته...
99.99 درصد هستیم
ایهیندشم
بوووووووووووووووس

صورتی گفت...

خب اسم بچه ت ُ میذاری مهناز وگرنه شیرم ُ حلــالت نمیکنم :دی
بهدم خب دله همه بسوزه من این توضیحات ُ میدونستم :)
خب یه چی دیگه میدونی که من میام آره میام بعض :×
الــان در مورد کامنت بالایی واقعا من عقده ای شدم ؟ هوووم :|

خانوم آسموني گفت...

در ضمن آدما رو توجیه میکنن نه توجیح! اوشون که "ح" میکنن ترجیح بیده...
هههههه
:D
بهدشم ای خواننده ی خاموش دار...
ای همه فن حریف..
ای اس ام اس به باد ده...
ایییییی
خواننده ی خاموش باور کن تیپ هیش کدوم ما به هم نمیخوره...هههههه....
چی کار به تیپ داری بابا...
آدم باید خودش آدام باشه...
ایهین
اون روزشماره هم مبااااارک

صورتی گفت...

بهدم مرجان قبول نیس دیگه :× چون من نیستم یه عسک از خودت و آقاهه میذاری من ببینم با هم دونفریتون ُ :×
مامااااااااااااااااااااااااان
تایید نکن و این و :)

خانوم آسموني گفت...

اونیم که نتونسته بودی دانلود کنی از وبم.. برات سعی میکنم ... میل کنم.. بوس بوسی

خانوم آسموني گفت...

تازشم.. همین جا اعلام کنم که باز وب زیگزاگ برام باز نمیشه... هر دو روز یه بار این جوری میشه.. آخه چراااااااا
هقققققققق

صورتی گفت...

بهدم یه چی یادم رفت بگم موهای منم همین شکلیه :)

منم خواننده خاموش میخوام :|

ناشناس گفت...

اي جااان عزيزم ! *:

مبارك باشه ارتباط مشروعـتون ((:

كيك يزديـه؟ D: پس من خودم نميام ديگه آدرسمُ مي دم واسم mail كن ((:

چقد ريخت اينجا عوض مي شه D:

مرسي از لينكا خانومي مرسي *:

ناشناس گفت...

راستـي من خواننده ي خاموشت بودم به منم سر بزن دوست من ! وب جالبي داريــا مي دونستي و اينا؟ D:

صووورتی گفت...

سعی می کنم منم باشم!!!
:دی
یعنی خوشحال می شم که باشم!

خانوم کارامل گفت...

خـــوب من خواننده خاموشی بیش نیستم چون خواننده خاموش دوس داری گفتم روشن شم! نه به خاطر شیرینی آ :-"

نونوش گفت...

:((((((((((
منم میام :((
اون دوستم که همیشه میومدم خونشون وا میستادم تهران ازدواج داره میکنه و همش نامزدش خونشونه من نمیتونم مزاحم خلوت دونفره شون شم :دی
اما هر بار خواستی شیرینی بدی اگه موقعیت داشتم دیدیم نامزدش اونجا نیس میام :((
خونه ی اقای گوگولی ؟؟؟ :دی
نه اخه خواهرشم اونجا هست .دو تایی زندگی میکنن :دی
اگه تنها بود که من همین امروز پبشت بودم :دییییییییییییی

خانوم تی تــاپ√ گفت...

صبح تاحالا 20 بار رفرش کردم که شاااااااید بشه بقیه آپتم بخونم:((

بعدشم یعنی چی!؟ :( من که پایتخت نیستم و به این زودیام نمیام چه گناهی کردم؟!
:((

ستاره آبی گفت...

ایییی جان :)

منم ایشالا میام ، اگه اون موقع آرش

تهران باشه :*

خیلی دوست دارم ببینمت مرجان عزیزم .

فافا گفت...

عزیزم اول که هویجوری ندیده دوستت دارم نمی دونم چرا:) شاید از رو نوشته هات به نظرم آدم خونگرم و خوش اخلاق و خوش مشربی میای که از اوناشم نیستی که قیافه بگیری اصن!
دوم: خب من خودم خیلی اهل شرکت در مجامع
(!) نیستم یعنی مشکل از تیپ منه:)
سوم اینکه من مسلمن اون دوستت نیستم چون که من 26 سالمه و خب از تو یه چن سالی بزرگترم:)تازشم فا اول اسممه!
چارم اینکه خوش باشین!

گنجيشك گفت...

خيلي وسوسه‌انگيزه! منتها من تا حالا سعي كرده‌م رابطه‌ي مجازي‌م رو از هيچ طريقي ـ حتي اس‌ام‌اس و اينا! ـ وارد دنياي واقعي نكنم. ولي خوبه كه تا بعد از ماه رمضون فرصت دارم راجع بهش فكر كنم و شايد خودم تونست اون يكي خودم رو قانع كنه و نظرش رو عوض كنه!
بعد هم خيال كردي ما نمي‌دونيم تو خارجه‌اي بعد داري تهران قرار مي‌ذاري كه ما بريم بعد تو نباشي خيط شيم!؟ (الآن مشخصه من كاملاً توجيهم ديگه!؟ :دي)

گنجيشك گفت...

بعدش هم اگه طرح جداسازي تيپي و اينا دارين از الآن بگو ها! من كلاً تيپم به تيپ هيشكي نميخوره بعد يهو ديدي منو جا گذاشتين تو جوب رفتين! (حالا خوبه نميخوام بيام ها!!)

مريم گفت...

تا حالا اين همه اپن مايند يجا نديده بودم p:
من كه تهران نيستم كه :-S

No One گفت...

ااااااااا قبول نيس اون ناشناسه من بودمـــا ! ياسي م ! |:

پري ناز گفت...

الان من بايد چه مار كنم كه پايتخت نشين نيستم؟

پري ناز گفت...

الان من بايد چه كار كنم كه پايتخت نشين نيستم!؟

Miss.MarY ! گفت...

من کـــــــه از خدام میباشـــــد شمارو ببینم !!
و البتـــــه یه شیرینی توووپ بخورم :دی

معلومــــه من پایتخت نشینم ؟! :دی

خانوم ِ پپسي ! گفت...

اگه مييييس مري ام بيهااااد من هستم ! دي : آخه نيس شما منو تحبيل نميگيري گفتم يه آشنا باشه ! دي :

ناشناس گفت...

شهرزاد
منم یه خاموشم.آهان نه خواننده خاموشم !گفتم خوشحال شی!والله تا حالا از این کارا نکردم ولی شاید اگه قرار گذاشتید برای اولین بار امتحان کنم!!!

محیا گفت...

می شه آی دیت رو بدی بهم عزیزم؟

No One گفت...

آپ كن ديگــه مرجان مي گم مرجان نمي شه صبر كنين منو آقامون آشتي كنيم بعد دعوت كني؟‌((: گناه دارما منم مي خوام !‌D: همه تون جفتين من تنها نميااااام ):

Unknown گفت...

منم میخوام بیام.
راستی یادم رفت من قبلانا روشن می وندمت جدیدنا خاموش می خونم(آیکون نیش)

شینا گفت...

مرجان اشتباه شد منو با اسم شینا میخوام واست نظر بذارم اونو نذار جدید میذارم.)elham من همون عشق همیشگی منم وبم عوض شده جیگلم

شینا گفت...

منم میخوام بیام.پایتخت نیستیم اما اگه دوستان بخوان با سر میایم پایتخت

gilasi گفت...

من اینجام!
خوبی؟
نیستی چرا؟!!!
دلم برات تنگ شده!
این آهنگت بالاخره یه کاری دست من میده!

صورتی گفت...

:|

محیا گفت...

نفر اول خودم تولد بابایی رو تو کامنتینگت تبریک می گم ها! ;) جا رزرو کن برام!D:

پپسي ! گفت...

مرجان ؟! تولد باباييت مبارككككككككك !
حتما الان كلي ذوق مرگي و اينا ! الهي قربونت برم ! خوش بگذره ! بوووووس !‌

No One گفت...

فك كنم مرجان و بابايي سر كيك يزديــا دعواشون شد مرجانُ كشت ! D: بابا خودت پيشنهاد مي دي خودتم در مي ري؟ D:

ok بابا نخواستيم شيريني ، خودت شيريني اي ديگه *:

خانوم تی تــاپ√ گفت...

مردم تا این کامنتات باز شه خوو:((

بابا مرجان برگرد بلوگفا:دی

من مردم از دست این کامنتات به خدا