می خوام بنویسم ، اما واقعا موندم چی !؟
کجا رو اشتباه رفتم نمی دونم .. ولی اشتباه رفتم .. رفتیم .. رفت ! (آینده مرجانی ِ مستقبل بود این افعالی که صرف کردم!)
میگه چته باز ؟!
میگم بهش که نمی دونم ..
خیلی لطیف بر می گرده میگه من هرچی از تو می پرسم تو بگو نمی دونم !
می خندم .. از ماشین پیاده میشم .. حتی یادم نیست خدافظی کردم یا نه !؟
..
دیگه طاقت ندارم ..
طاقت زنگ ِ در ِ خونه رو .. که هر دفعه می شنوم تمام ِ بدنم می لرزه ..
طاقت امضا هایی که با دست لرزون روی ورقه ها می زنم ..
شنیدن اسم ِ بابام !
دادنامه ها و احضاریه ها و ..
پرشیا !
گریه های مری و درد ِ دلاش ..
علی و اس ام اس هاش !
اینکه همه ی اینا رو فقط من باید بدونم .. اینکه هیچکس به جز من نمی دونه داره دور و برش چی میگذره ..! فقط منم که دارم درد ِ دلای همه رو گوش میدم و خودم یه گوش ِ شنوا ندارم ..
باید هوای باباهه رو داشته باشم ..
حواسم باشه جلو مامانه از مریم و باباهه سوتی ندم ..
هوای مریمه رو داشته باشم ..
نذارم یه وقت به تریش؟ج؟ قبای بابایی چیزی بر بخوره و بذارم بابایی هرکار دلش می خواد بکنه تا یه وقت ناراحت نشه ..
و ...
دلم گرفته ..
خیلی ..
دعام کنید هنوز .. خیلی !
"
اینم عکس موهامه .. برا اونایی که خواستن ببینن :دی [ View ] دیگه می دونم کیفت خدا ست اما خب جور دیگه نمی تونستم خود سانسوری کنم .. گفته بودم که قول دادم به بابایی دیگه عکسی از چهره م تو وبلاگم نذارم !
+ هیچکس به جز خانوم ِ زیگزاگ نفهمید کادو ی من به بابایی قرار بود چی باشه هااااااا .. قبونت بشم که انگده باهوشی تو !
+ گنجیشک عسیسم من منظورم اونی که تو گفتی نبود که :دی
تاکید روزه بودن برا این بود که اونها چون گرسنه اند .. بهد همچین سبک وزن شدن الآن .. بهد به خدا همچینی نزدیک ترن از لحاظ ژئوفیزیکی :دی
وگرنه دعاهای همه ی آدما قبوله .. به جز من :|
+ اگه کسی می تونه تو هالواسکن به من کمک کنه بگه .. من باهاش مشکل دارم ولی خب اگه کسی هست که بتونه برام کامنتینگ درست کنه ممنون می شم ازش .. .
page 15
page 14
روز ِ روزش حالم خوش نبود .. الآن که دیگه شب ِ تارشه ..
کی بود برا من یه بار نوشته بود که آدم شادی ام ؟! پاشه بیاد تا باهاش شادی هامو قسمت کنم ؛ بی تعارف :|
دوست داشتم آهنگ بلاگم رو عوض کنم اما، بین ِ دوتا آهنگ موندم! حالا به صورت دوره ای عوض می کنم آهنگا رو؛ این دوتا که میگم تنها آهنگایی ِ که حس می کنم درحال ِ حاظر منو آروم می کنه و خیلی خوبه که این دوتا آهنگ رو دارم .. . (تنها اتفاق ِ خوبیه که در حال حاضر موجوده ، منم الآن ته ِ مثبت بینی دارم نیمه پر ِ لیوان رو می بینم!)
موهامو کوتاه کردم .. خیلی! حوصله آپلود کردن عکس ندارم شما در این حد بدونید که الآن تفاوتی بین ِ من و بابایی از پشت ِ سر نیست .. فقط بابایی یه 20 -25 سانت قدش از من کوتاه تر ِ که اونم پاشنه می پوشه درست میشه !
یه چیز دیگه ..
اون چیزی که من می خواستم به بابایی بدم خریدنی نبود که:دی دیدنی بود .. شنیدنی هم بود .. خوردنی هم بود .. بسه دیگه بی خیال از اینجا خانواده رد میشه ..!
البته امروز یه چشمه از بابایی دیدم پشیمون شدم که بدمش :دی .. احتمالا پولش و باهاش حساب می کنم یه دور رفت و برگشت :(( اونایی که فهمیدن چی گفتم به اونایی که نفهمیدن توضیح بدن ، ولی زیاد خودتون رو اذیت نکنین :دی
"
خیلی داغونم .. اونایی که روزه می گیرید برام دعا کنید لطفا .. خیلی! هم برا من هم برای یه نفر که عزیزترین انسان ِ زندگیم ِ!!!
این انسان بودنش خیلی مهم بودااا !!!
+ مدل کامنتیگم خوبه الآنه ؟!
+ چیه خب ؟! حالم خوب نیست دیگه !
Labels: Daily
page 13
از همین بحثی که تو بلاگم تو پست پایین بود تاااا خدا می داند ..
از همین کادو تولد شروع شد .. توله میگه اس ال کا! میگم دیـوس جدی میگم .. !
میگه سگ خور پرادو دو در !!!
جدی گفتما توله!
خب آخه کدوم پسری رو می شناسی پرداو دو در کادو بگیره خوشش نیاد ! هان ؟! هان؟!
فک کن!
میگه متولد چه ماهیه ..
میگم شهریور ..
میگه اوق!!!
ببین مهراد همه که مث من و تو مهر نمی شن که ؛ این یه موهبت ِ :دی خب حالا بگو ببینم چی خوبه ؟!
یه سری چیزا میگه .. سلیقه اش درست مث خودمه .. نه که من و مهراد همزادیم از اون لحاظ (دقیقا 5 سال با هم اختلاف داریم اوشون 9 مهر 60 تشریف دارن!)
اما اون اصل ِ کاری رو که میگه می زنه به هدف .. میگم بهش عقیده ی منم همینه .. ! بابایی هم همینو میگه!
بهم میگه که شهریوری آ فقط حرف می زنن ! کلا زیاد نباید روشون حساب بازکرد ..
میگم هر ماهی استثنا داره ! به جز مهر که همشون از دم گل اند! ولی بابایی اصلا شبیه شهریوری آ نیست .. خدا وکیلی نیست !
( من خودم با مردای شهریور مشکل دارم شدید .. با زناشون هم همینطور .. بگذریم یه دو سه تا از صمیمی ترین دوستام و همینطور مامی ِ گلمم شهریوری اند ولی دلیل نمیشه اخلاق هایی که حداقل ما مهری ها باهاش حال نمی کنیم رو ندیده گرفت!)
زیر ِ بار نمیره ..
منم چون به حرفی که می زنم واقعا اعتقاد ندارم سعی می کنم بحث و عوض کنم .. تصمیمم رو واسه کادو می گیرم .. یعنی با مهراد دوتایی یه تصمیم میگیریم در حد ِ لالیگا !!! ولی خب فقط حرف ِ فکر نمی کنم بتونم بهش عمل کنم .. شایدم شد ؛ خدا رو چه دیدی !
بحث می رسه به جاهای باریک ..
مهراد میگه کم آوردی بگو بس کنم ..
می گم نه ! من و کم آوردن ! اصلا متولد 9 مهر باشی و کم بیآری .. عمرا!!!
تو بحثمون دوباره می رسیم به بابایی ..
میگه حالا کی هست ؟!
بهش میگم وحید رو یادته ؟!
میگه آره!
خب همون !
عصبانی میشه .. بهم میگه علاوه بر اون چیزی که خوردی مغز خرم دسر خوردی !!!
مدل ِ حرف زدنش عوض میشه .. میره تو قیافه ..
نمی دونم چی میشه .. اما بهم بر می خوره .. ازش دلخور می شم .. بهش میگم داری بد حرف می زنی ..
میگه تنها کاری ِ که می تونم برا خودم بکنم .. اما برای تو هرکاری بخوای می کنم .. آدرس مغازشو میده .. هی آقاتون آقاتون می کنه !
اعصابم میریزه بهم ..
سایگن اوت میشم ..
یه جوریمه الآن .. کاش بابایی الآن اینجا بود .. کاش نمی خواست با دوستاش بره ویلای اون دوستش .. کاش ..
هیچی اصن :|
"
فقط خواستم یادم بمونه !
+ من خودم دل خوشی از شهریوری ها ندارم .. به هیچکسم ربطی نداره .. مادرزادی باهاشون مشکل دارم حالا ببینم می خوای چی بگی!
page 12
من: ببخشید همه تو این ماه لاغر می شن من حالا چاق شم ؟
اون: آره دیگه .. صب پا میشی با مامان اینا سحری می خوری .. بعدش خودت پا می شی صبحونه می خوری .. یکم بعدش ناهار می خوری .. باز افطار و بعدشم شام .. اینجوری تو یه ماه خیلی خوب چاق می شی ..
من: بعد اون وقت تو فکر می کنی من اگه انقدر ظرفیت ِ خوردن داشتم الآن با این سن و با این قدم 39 کیلو بودم ؟!
اون: تو شدی 39 کیلو !!! دستت درد نکنه ! اینجوری قول میدی چاق شی دیگه :|
من: خب مگه دست خودمه .. هی خودش لاغر میشه خب :|
..
واقعنکی من موندم چی کار کنم با این سیر صعودی وزنم :| خودم باهاش موشکلی ندارم هااا .. این بابایی موشکل داره .. مشکلی هم که داره در نوع ِ خودش خیلی باحاله .. اما اینجا چون خانواده رد میشه نمی تونم براتون بازش کنم :دی
جالبی ِ قضیه همین توجه من به دستورات ِ بابایی ِ .. ینی از اول ماه رمضون تا حالا من فقط تو این برنامه ی افطارش شرکت داشتم :دی
از کل افطار هم آش خوردن رو دوست دارم و بامیه!!! ینی مثه تراکتور این بامیه ها رو می خورم هااااا !
و کلا حُسنی که این رژیم داشته اینه که .. نه که کلا صورت صاف و بلوری و بدون ِ جوشی داشتم :| همونجوری مونده صورتم :دی
"
فردا دارم می رم موهامو کوتاه کنم .. به بابایی نگفتم هنوز .. ینی می ترسم بگم .. چی کار کنم خب الآن :|
گفته وای به حالت اگه زشت شی :دی
منم هی بهش میگه بابا من همه جوره خووووووشگله ام .. اما گوشش بدهکار نیست که .. میگه باید موهات مثه سوسانو بشه :دی
فک کن! من خودم کم سر ِ موی بلند و کوتاه با بابایی بحث داشتم .. این سوسانو هم شده بلای جون ِ ما :|
"
بدون بابایی اصلا حوصله نت و ندارم .. اصلا انگار نه انگار که هفته دیگه تولدش ِ !!! خب بابا جان برو اینترنتت رو شارژ کن دیگه :|
راستی به نظر شما من برا بابایی چی کادو بگیرم ؟! خودش که میگه هیچی .. اما من و که می شناسید ..
شوماها برای همسرانتون چی کادو می گیرید اوصولا .. برا تولدشون هااااااااااا !
سام بادی هلپس می !!!
+ مریم بهم میگه آقای شما متولد ِ چه ماهیه ؟!
بهش میگم : شهریور !
میگه: اااااااا آقای ِ ما هم شهریوری ِ !
من: :)
خودت متولد چه ماهی هستی ؟!
من: مهر!
اون: چه بد!!!
من: چرا ؟!
اون: کاش برعکس بود ..
من: اووووووووف نگو! من اگه شهریوری بودم خودمو می کشتم !!!
اون: نه ! دیوونه واسه این میگم که اول اون بهت کادو بده بفهمی چی میده :دی
من: آهان ! از اون لحاظ!
(خدایی تو این یه تیکه شـاشیدم به شهریوری آ هااا :دی )
+ فک نمی کردم هنو ملت انقدر بی جنبه باشن .. با اینکه اوصولا به تخـمم ِ این چیزا اما خب بازم از اونایی که متولد ِ این ماهن معذرت می خوام .. من اصلا منظورم شخص خاصی نبود !
Labels: Daily
page 11
با اینکه می دونم حتی اگه انترنت هم داشته باشه انقدر کار ریخته سرش که وقته اومدن رو نداره اما باز برام یه دلگرمیه که می خونه دری وری هامو .. اما حالا که می دونم نداره اصلا انگیزه ندارم :|
الآنم که دوستان آی دی مو روشن می بینن و پی ام میدن اما کسی اینور به پی ام ها جواب نمیده واسه اینه که منتظر ِ یه نفرم که آن لاین شه .. و اصلا پشت کامی هم نیستم ..
می خوام گوشیم رو عوض کنم .. یعنی در واقع می خوایم عوض کنیم .. بعدشم می خوایم شبیه هم بگیریم (مدیونی اگه فکر کنی دو زار تفاهم نداریم!)
فکر کن من میگم این [ View ]
بابایی میگه این [ View ]
یعنی تو تاحالا انقدر تفاهم یکجا دیده بودی ؟! خدایی دیگه .. دیده بودی ؟!!
نمی خواد حالا از معایب محاسن ِ گوشی آ بگید هاااا .. اوصولا عقیده به پول زیاد دادن نداریم .. یعنی درست ترش اینه که ما کرممون خوابیده برای گوشی گرون .. (این چیزا واسه بچه ها ذوق داره واسه من و بابایی که سنی ازخودمون و خطوط ِ سل فونمون گذشته دیگه خاطره شده !) ..
اینم که می خوایم گوشی هامونو عوض کنیم نه که فکر کنید گوشی آ الآن خیلی ضایعس .. نه اتفاقا گوشی من که هنوز نامبر وان ِ (این کسره هَ رو بخورم که زیر ِ این وان گذاشتم :دی) سونی اریکسون ه .. گوشی بابایی هم فک کنم جزو تاپ تِنِ سونی باشه .. قدیمی هم نیستن .. فقط هدف شبیه هم بودن ِ گوشی هامونه که به حمدلله ِ سلیقه هامون داریم بهش نایل می شیم :دی
کلا شما تو این دوتا گوشی بیشتر تفاهم و مد ِ نظر داشته باش :دی
بهش میگم بابایی خدایی تو گوشی انتخاب کردن خیلی دختری آآآآآآآآ :|
میگه خدایی خوووشگله نه ؟!:دی
آره فقط آشغاله :|
حالا مگه می خوایم چی کار کنیم باهاش ..؟! یه زنگ و یه اس ام اس ِ دیگه !!!
من کلا موندم این بابایی با این سلیقه اش چجوری النگو هاش نمیشکنه :دی
"
همه اینا به کنار ..
کسی می دونه گوشی ِ مهناز افشـار و کامبـیز دیـرباز تو فیلم انعکاس چی بود ؟!
من اگه فیلم و داشتم خودم می فهمیدم .. حالا اگه کسی فیلم و داره و می تونه از اون قسمت که این گوشی ها رو داره چک می کنه بهم عکس هم بده خیلی خیلی ممنون می شم .. .
(در ضمن مدیونی اگه فکر کنی بابایی این فیلم رو دیده، بعد احساساتی شده گفته باید گوشی هامون شبیه هم باشه هاااااا :دی)
Labels: Daily
page 10
خب با توجه به استقبالی که تو پست قبلی از پست ِ توجیحی شد من به این نتیجه رسیدم که ایول بابا هیشکی توجیح نیس که :دی بعد یه لحظه شک کردم که نکنه من توجیح نیستم ! هان ؟! میگم می خواین شما منو توجیح کنید من شما رو :دی
خب والا من چیز ِ خاصی نمی خواستم بگم .. اما خب استقبال ِ شماها همچین می زد که هیـــــــــــشکی هیــــــــــــچی از هیــــــــــــــــــچی نفهمیده که خب این خیلی خوبه .. اصن من همینجوری دوست دارم .. دلمم نمی خواد دیگه هیچکی و توجیح کنم الآنه :دی
اصن وبلاگ ِ خودمه نمی خوام هیچی بگم :| (لوس ِ نُنُر هم خودتی .. فکر نکن که نمی شنوم!)
"
کلا من امروز کونـم سوخته اعصاب هم ندارم .. آی زور داره! من چرا واقعا فکر کردم کنکور قبول نمی شم و شرکت نکردم ؟! نه واقعن چرا ؟! با تو ام دیگه .. بگو چرا؟! بعد چرا 3 تا از دوستام مجاز شدن الآن ؟! هان! هان! فرزانه آموزش و شده 300 ؛ مترجمی و شده 600! بهد اونوخت من ! (به قول ِ خانوم آسمونی ِ عسیسم هـــق هــــق !!!)
یه مدته ذهنم مشغوله .. حالا زودی می آم توجیح می کنم همه رو ناراحت نباشین ، ولی خب فعلا اعصاب ِ یه جا بند شدن و وبلاگ نوشتن و اینجور چیزا رو ندارم .. اصلنم ربطی به کـون سوزیم نداره بی خود همه چیو به همه چی ربط نده :|
یه سوال هم بپرسم !؟
این احسـان چرا انقده لاغر شده ؟! آخه چرا!؟ آخه مگه نمی دونسته من عاشق ِ این لپاش بودم :|
یه چیز دیگه ..
دیدید اول برنامه "ماه عسل" آهنگه وبلاگ ِ بابایی رو گذاشته بود ؟! دیدید ؟ دیدید ؟!
من حالم خوب نیست خب!
هــــق هـــــق
Labels: Daily
page 9
من با تو فهمیدم ، زیبایی هم خوبه .. یک مرد ِ مغرور ِ رویایی هم خوبه ..!
من با تو فهمیدم ، دلبستگی بد نیست .. گاهی به یک آغوش وابستگی بد نیست ..!
[ View ]
چقدر این آهنگ ماه ِ ! خواستم بذارمش رو وبلاگ ولی نشد .. ینی فورمت قابل تبدیلش و نداشتم :|
گوش میدمش یاد ِ خودم می افتم .. ینی انگار داره از زبون من حرف می زنه هاااااا .. خصوصا همین یک مرد ِ مغرور ِ رویاییش!
همین مرد ِ مغروری که وقتی رو تخت دراز کشیدین و سرش و می گیری تو بغلت آروم میشی .. وقتی چشماشو میذاره رو هم که مثلا من خوابم ، تو موهاشو ناز می کنی و با سر ِ انگشات همه ی حسی که بهش داری و منتقل می کنی .. بعد سرش سنگین میشه .. با اینکه می دونی خوابه ولی بازم نازش می کنی .. دستت و می کشی رو صورتش .. پشت ِ گوشش ..
صدای نفس هاش می پیچه تو گوش ِت .. بلند بلند و با فاصله .. صدای سوت ِ مماخش !
صورتش و نگاه می کنی ..
غرق ِ خوابه .. مثل ِ یه پسر بچه ی کوچولو تو بغلت خوابش برده .. یه بچه ی شیطون! که حتی وقتی خوابه هم می تونی بفهمی تا اون ثانیه چقدر آتیش سوزونده!
گاهی بیدار میشه و بهت نگاه می کنه ..
یه لبخند می زنی بهش ..
اون دوباره چشماشو میبنده ، سرش رو سینه هات سنگین میشه و ..
...
من آخر ِ رویام !
این زندگی میشه !
"
+ بابایی اگه گفتی اون عکسه مال ِ کی ِ ؟! :دی
تازشم، ساعت ِ بابایی چگده گشنگه ! :دی
+ لازمه یه پست توجیهی ِ دیگه بذارم .. یه سری چیزا رو باید به یه سری دوستان توضیح بدم به زودی ..!
+ آلبوم هلن رو به نظر ِ من از دست ندین .. حس ِ خوبی بهتون میده ..!
خصوصا همین آهنگی که گفتم ؛ حس ِ تازه و تردید ..
[ Download ]
page 8
بی هیچ حرفی بهم قول میدی که میایی!
ساعت 12:15 بهم اس می زنی که داری راه می افتی .. جواب نمی دم اما .. تقریبا تا 10 مین دیگه می رسی خونه .. از پنجره دارم پایین و نگاه می کنم ؛ نور ِ چراغهای ماشینت و می بینم و .. تو رو که از ماشین پیاده می شی ..
تندی می رم پشت در وایمیستم منتظرت ..
میآیی بالا .. زنگ می زنی ..
در و باز نمی کنم .. از چشمی دارم نگاهت می کنم که داری دنبال کلیدت می گردی .. وقتی می ندازیش تو قفل ِ در، هنوز نپیچونده .. در و برات باز می کنم و با شیطنت میگم سلام بابایــی!
خنده ات می گیره .. بعد خیلی سریع اخمات و می کشی تو هم و میگی اس ام اس دادم چرا جواب ندادی ..؟!
می خندم .. اولا که علیک ِ سلام ، دوما که جواب نداشت ..!
ااا ِِ ؟! اینجوریه ؟!
میام نزدیکت .. دستامو دو طرف بدنت میگیرم و رو پنجه ی پام وایمیستم تا به زور برسم به لبهات .. لبامو می ذارم رو لبات و میگم آره اینجوریه ! .. بعدم تو یک ثانیه غیبم می زنه ..!
می رم میز ِ شام و بچینم .. تو، تو اتاق داری لباسات و عوض می کنی .. بعدم یه راست میری دست و صورتت و می شوری و از اونجا بلند میگی شام ِ من حاظر ِ یا نه !
میگم نه !
میگی کتک!
میآیی بیرون چشمت می افته به میز .. به به !
مثل همیشه تشریفات کامله ! دست پخت ِ من اما .. هنوز مثل همون اولین برنجیه که خونه مامانت برات دم کردم .. یادته ؟! به ضرب و زور ِ نمک و فلفل و خورشت دادیش پایین ؟! :دی
هرشب بهت قول میدم که فردا دست پختم بهتر میشه .. تو هم هرشب می خندی .. البته سیر ِ صعودی هم داشتمآا !
وقتی شام تموم میشه بشقابت رو می بری تو آشپزخونه .. دستت و می گیرم می کشونمت بیرون .. می ری پای تی وی !
خودم میز و جمع می کنم .. ظرفها رو با دستمال کاغذی پاک میکنم و میذارم تو ماشین .. چراغ و خاموش می کنم و میرم تو اتاق ..
صدات می کنم بیای اینور .. میگم مگه قرار نبود امشب با هم حرف بزنیم ؟!
میگی چرا .. خب بگو ..
نه باید بیایی تو اتاق !
آهان حتما باید تو اتاق باشه ؟! اینجوری نمیشه ؟!
نــــــــه!
می آی تو اتاق .. من رو تخت دراز کشیدم .. یه سیگار روشن می کنی و میآی کنارم دراز می کشی ..
خب بگو .. نه نگو ! این زیر سیگاری ِ من کو ؟! پاشو برو بیارش بعد بگو ..
میرم برات میآرمش و بعد می شینم رو به روت ..
می گی خب ؟!
باشه ، اما الآن می خوام نگاهت کنم ..
مگه ندیدی منو تا حالا ..؟!
نه! دو شب ِ که ندیدمت ..
بعد یواش یواش شروع می کنم به حرف زدن .. درد دل کردن .. حرفهایی که رو دلم سنگینی می کرد .. تقریبا همه چیز و می گم ؛ به جز یه سری که واسه خودمم قابل هضم نیست ..
گوش میدی .. گاهی عصبانی می شی .. گاهی اخم می کنی .. کلافه می شی .. وقتی حرفام تموم میشه جوابمو میدی .. محکم تر از همیشه ..
اولین باره که داری انقدر جدی و طولانی در مورد توهماتم باهام حرف می زنی .. گوش میدم ..!
چیزایی و که دوست دارم چند بار می شنوم .. حک می کنم تو مغزم ، می دونم که اگه بگی یه چیزی و یه بار بهت میگم فقط یه بار میگی .. پس خوب گوش میدم .. از دو - سه تا جمله ات خیلی خوشم میآد ..
بهت می گم اوکی! قبوله! فهمیدم ..
کلافه میگی، شک دارم اصن بفهمی تو ..!
خودمو لوس می کنم برات .. اما باور کن فهمیدم .. گفتم که! فقط یکم دیر می فهمم !!!
یکم ؟!
اوهوم :دی
دستمو می کشم رو صورتت .. میآم روت دراز می کشم .. ذل می زنم به صورتت .. بوت می کنم .. لبامو می آرم نزدیک صورتت ..
...
شب ِ عجیبی بود برام .. شاید برای تو نه! اما برای من چرا ..
به جز حرفایی که زدیم باهم .. تکرار کردن ِ یه اسم از طرف تو ! اسمی که کمتر ازت شنیدم .. اسمی که اگر از بین ِ لبای تو و با صدای تو باشه تا مدتها نعشه ام می کنه ..!
خودت می دونی چی میگم .. و برای من همین که تو می دونی چی میگم کافیه ..!
page 7
داشتم فکر می کردم چرا وقتی شب از ماشین پیاده می شه حلقه رو از دستش در میآره ؟!
یه بار پرسیدم ازش .. چی گفت ؟!
ممکنه یادش بره فردا صبح دستش کنه ؟!
یا یه چیزی تو همین مایه ها ..
انگشتر اون چی ؟!
اون و یادش نمیره ..؟! نه !
آخه اون گوچی ه !!! بعد اونوقت خیلی باحاله که هم انگشترش گوچی باشه هم اون دستبندی که جدیدا با هم خریدیم .. (باور کن خیلی باحاله تو نمی فهمی :|)
.
فقط یکم حالم خوب نیست .. همین!
"
چقدر آهنگهای روزبه من و آروم می کنه ! از اولین آهنگش تا تقریبا آخریش حداقل یه خط ِ جذاب تو هر کدومش پیدا میشه !
(برای دی - ال نمیذارمش .. پیشنهاد می کنم حتما بخرید آلبومش رو؛ پشیمون نمی شید! البته اگه سلیقه منو تو آهنگ قبول دارید ..)
..
من که تو آسمون ِ تو ..
حتی ستاره ندارم ..
کجا برم که بی تو من ..
یه راه ِ چاره ندارم ..
عشق ِ تو مثل ِ آتیش ِ ..
خودت ولی کوه ِ یخی ..
عشق ِ تو عشق ِ آخره ..
عشق ِ دوباره ندارم ..!
تو که خود ت ستاره ای ..
یا که یه راه ِ چاره ای ..
اگه ازم جدا بشی ..
همون عشق ِ دوباره ای ..!
نگو ستاره گم شده ..
تو آسمون ِ تار ِ من ..
نگو پرنده کشته شد ..
با زخمای ِ شکار ِ من ..
منی که با ترانه هام ..
لحظه به لحظه با تو ام ..
نگو نموندی تا ابد ..
تو هر نفس کنار ِ من ..
اینکه میگم بهانه نیست ..
بهانه عاشقانه نیست ..
بدون که عاشقی فقط ..
نوشتن ِ ترانه نیست ..!
من که تو آسمون ِ تو ..
حتی ستاره ندارم ..
کجا برم که بی تو من ..
یه راه ِ چاره ندارم ..
..
و البته خیلی آهنگهای قشنگ تر که باید حتما با صدای خودش بشنوید ..!
"
اینم لینک دی -ال کردن ِ آهنگی که از وبلاگم پخش می شد .. به درخواست مریم عزیزم! (حالا هی بگید مرجان خسیس ِ :دی!)
[ Download ]
Labels: Nothing
page 6
من توی این نمایش عاشقم هنوز ..
نقش یه تنها رو چه طور بازی کنم ..؟!
بعضی وقتها حرفهایی که از سر ِ لج و لج بازی بین ِ دو نفر رد و بدل میشه .. گرچه هیچ ارزشی نداره و حتی برای طرفی که اون حرف رو زده بی ارزش و بدون ِ فکر ِ! .. اما ممکنه طرف ِ مقابل و مدتها ببره تو فکر !
می دونم همه ی اون حرفهایی که شنیدم فقط حرف بود .. اما من خیلی دارم بهشون فکر می کنم و خیلی بیشتر از اون که فکرشو می کردم فکرم و به خودش مشغول کرده ..!
(هیچ ربطی به بابایی نداره اینا!)
"
راستی من و بابایی و قوم شوهر تشریفمون رو بردیم جاده چالوس !
به همین راحتی به همین خوشمزگی ..
می بینید من و خدا چقدر با هم شوخی داریم ..؟! هنو حرفم تموم نشده بود علی الحساب یه جاده چالوس گذاشت تو دامنمون :دی
می دونستم سر ِ خدا انقدر خلوته یه چیز دیگه می خواستم ازش خب :|
جدنکی خیلی خوش گذشت .. خیلی خیلی خیلی ..
کلی خندیدیم و مسخره بازی در آوردیم .. کلی هم آب بازی کردیم تازه :دی
عکسم انداختیم اما با دوربین ِ اونا .. برا همین من هیچی عکس ندارم براتون از این تفریحات سالم بذارم .. گرچه که این برنامه خیلی اتفاقی جور شد و اون عکسا هم همه با موبایل بود ..
ماجرا از این قرار بود که ..
ساعت 1:30 ظهر بابایی با صدای خابالو خابالو ،به من زنگ می زنه ..
من: جونم ؟
بابایی: می آیی بریم جاده چالوس ؟!
من: جاااان؟! حالت خوبه مادر ؟!
بابایی: می آیی یا نه ؟!
من: ساعتت و نیگا کردی ..؟! یک و نیمه ! کجا بریم .. نه نمی آم ..
بابایی: خب آخه "ابی و الناز" دارن می رن ؛ به منم زنگ زدن که بریم .. منم گفتم بهت زنگ بزنم ازت بپرسم ..
من: ااااااااا با اونا ؟!
بابایی: آره دیگه اونا الآن اینجان .. اگه می آیی بگو که من بهشون بگم .. فقط سریع!
من: باشه بریم :دی
بابایی: پس یه ربع دیگه حاظر باش می آیم دنبالت :دی
و بدین سان من تند تند آماده می شم و می رم سمت ِ تفریحات ِ سالم .. ایشالا دفه بعد که قراره بریم تنگه واشی .. با هماهنگی می ریم و اگه عکس و اینا انداختیم حتما بی نصیب نمی ذارمتون ؛ شوماها هم یکم بخندین روحیه تون عوض شه :| (جنبه هم خوب چیزیه!)
"
عجیب رفتم تو فاز این آهنگ .. لطفا یکی بیاد منو بکشه بیرون :| [ Download ]
Labels: Daily
page 5
خیلی وقت پیش ها .. ینی وسطای امتحانای ِ من، یادمه بابایی بهم قول ِ شمال داده بود .. یعنی گفته بود بعد از اینکه امتحانای خودش تموم شد میریم .. حالا یا با قوم ِ شوهر ، یا خودمون دوتایی !
ولی خب از اون موقع اینهمه گذشته بعد ما هنو وارد اتوبان تهران - کرج هم نشدیم .. دیگه شمال که جای ِ خود دارد :|
بعد خب من الآن دلم شمال می خواد باید چه گهی بخورم ؟! حالا شمال هم نه ، سر ِ جاده که می تونیم بریم :-اس
"
یه چیز دیگه همینجوری الکی:
من اوایل تابستون با بابایی یه مانتو از میلاد گرفته بودم که خب خیلی قشنگ بود .. ینی هنوزم هست ولی یه سری مشکلات فنی داره که اون موقع چون من شبیه عروس خانوما شده بودم و خیلی جیگیلی بودم و اینا، بابایی گفت همینو بخریم :دی
البته من همونجا به این نکات پی برده بودم ها ، ولی تا این حد .. اولیش این بود که این مانتو هه کلن 3 تا دکمه داشت که اولیش 4 تا انگشت بالاتر از ناف بود، دومیش رو ناف بود، سومیش هم 4 تا انگشت زیر ِ ناف بود .. که خب اکثرن مانتو های من از پایین همین مدلی جای ِ هوا خوری دارن .. دسترسیش هم آسانه :دی
بعد نکته ی دومش این بود این مانتو هه نه تنها آستینش سه ربع بود بلکه از آرنج یه چاک ِ خیلی خوچگل داشت که تا اونجا که باز بود برام مهم نبود و خریدمش ..
در واقع نکته ی اصلی و وقتی فهمیدم که اومدم خونه و دوباره پوشیدمش :دی
اونم اینکه دیدم هی دل ِ قافل ! اینکه تا آرنج چاک نداره که ! تا استخون تر قوه چاک داره :دی فک کن!
بهد از اونجایی هم که من از یه چیزی خوشم بیآد برا خودم تبصره و اینا میذارم که خب حالا عیبی نداره و اینا .. همینجوری خوچحالانه این مانتو هه رو می پوشیدم و به تخــمم نبود که این اصن از عقب و جلو هیچی نداره! تا دیرو که با مامانم رفتیم بیرون :دی
ینی مامان ِ من از اول تا آخر ..
ممم ؟ یقه ات رو درست کن!
ممم ؟ آستینت !
ممم ؟ جلوت !
ممم ؟ روسریت !
بهد من تازه اومدم خونه یه دقت ِ کلی کردم دیدم اوصولن چه جیگری می شم با این مانتو هه خودم در جریان نبودم هااا :دی
گفتم دو روز پیشم که با بابایی رفتم بیرون چقدر بچه اخلاقش سر ِ این قضیه خوب شده بود هاااااا ! نگو اوشون هم تازه کچف کردن اینا رو :دی
به فاصله ی 5 دیقه به 5 دیقه ..
بابایی: عزیزم شما فکر نمی کنی یقه ات یکم بازه ؟!
من: :دی خب من که نمی بینم تو باید بگی !
اون: خب گفتم دیگه !
بابایی: یقه ات رو درست کن !
بابایی: مگه من نمی گم یقه ات رو درست کن ؟!
بابایی: بپوشون !
بابایی: میگم اون لامصب رو بپوشون ، صد دفعه!
بابایی: مگه من با تو نیستم میگم اون لا مصب رو بپوشون !
من: :|
حالا اگه من نرفتم مهتاد بشم :|
"
اینم مانتو هه ! خدایی زیادم بد نی هااا [ View ]
Labels: Daily
page 4
رو تخت نشستم .. میگه بدو دیگه ! بهش میگم ببخشید پررو خان باید خواهش کنی ! .. میگه خب لطفا بدو !
باشه حالا چون شمایی ..! می رم موچین و تیغ و قیچی مو از رو میز بر میدارم و کنارش میشینم و شروع می کنم به ورانداز؟! برانداز؟! کردن قیافه اش ..
وقتی ابرو چپش رو که میگه خوشگل ترم هست ، اونجوری که خودم دوست دارم بر میدارم ؛ بهش آینه میدم تا ببینه .. میگه خوبه ، اصن هر مدلی که تو دوست داری خوبه ! حالا اگه راست میگی این یکیو مثه این بردار ، چون این یکی خیلی داغون تره !
راست میگه ..
وقتی دارم ابرو هاشو بر میدارم هی به جون ِ "مونا" غر می زنم (باید آرایشگر باشی تا بفهمی چی میگم ..! مونا هم نوه عمه ی بابایی ِ همونی که تا چند وخت پیش مسئول گند زدن به ابرو ِ بابایی بود که حالا این مسئولیت رو من تقبل کردم :دی)
گاهی هم تعریف می کنم چرا تا صب بیدار بودم .. چرا اعصابم خورده .. اینکه مامان و بابا داشتن راجع بهت حرف می زدن و مریمم همش ازت طرفداری می کرد!
بعضی وقتا مسخره بازی در می آرم ..
وقتی ابرو هاتو بر می دارم حساسیتت شروع میشه .. (آبریزش بینی!) از همون اول عاشق ِ همین تفاهم هامون شدم .. منم همینجوری ام فقط به جای عطسه های تو، برای من از چشمام اشک می آد ! ولی تو آبریزش کلا متفاهمیم
یکم بعد دنبال سیگارت می گردی ..
بهت سیگار میدم و بعد دنبال فندک می گردی .. برات روشنش می کنم ..
همین طور که دراز کشیدی و سیگار می کشی میآم روت دراز می کشم .. سرت و می چرخونی تا دود سیگارت و تو صورت ِ من فوت نکنی ! (اما نمی دونی وقتی دارم ابرو هاتو بر میدارم نباید سرت و بچرخونی؟)
بهت میگم عیبی نداره اگه تو صورتم فوت کنی ..
سیگارتو می ذاری جلو لبام .. نمی کشم اما .. ازت می پرسم شما نمی خوای ترک کنی نه ؟!
میگی چرا ! اما وقتی "....."
چه ربطی داره ؟!
چون اون موقع دیگه پیشمی ..
خب الآنم هستم ..
ابرو هات تموم می شه .. خودم خوشم اومد .. از ترسم اصلا نازک نکردم چون می دونم کتک ِ ! اما مثه مونا هم برات بر نداشتم .. یه جاهاییش هم به خواست ِ خودت گذاشتم تا در بیآد تا شاید بشه بهتر از این درستش کرد .. بهت آیینه رو میدم .. اولش که نیگاه می کنی می خندی ! (خب پس گند زدم!) بعد من و نیگا می کنی و میگی اینکاره ای یاااا !!!
می خندم .. لبات و پیشونیت و ماچ می کنم و می گم حالا دفعه ی بعد که این ابروت مثه اون یکی پر شد بهتر برات بر میدارم .. بعد پا میشی بری دوش بگیری .. منم حاظر می شم تا بریم بیرون .. به یه چیزی هم فکر می کنم که خیلی گنگ ِ درست نمی دونم چی ..
تو ماشین زیاد باهم حرف نمی زنیم ..
همیشه همینجوریه ؛ اگه من فکرم مشغول باشه یا حوصله نداشته باشم یا هر چیز ِ دیگه ای که باعث شه صحبت کردنم نیآد تو هم حرف نمی زنی !
آهنگ یه خانوم خوشگل و اینا رو چن بار می زنم از اول .. بعدم میگم این سی دی رو من با خودم می برم .. فولدر آهنگ ها رو عوض می کنی .. می رن تو یه فاز ِ دیگه ! همون فاز ِ معروف !
سیگارت و روشن می کنی .. میدیش به من .. یکی دیگه برای خودت روشن می کنی ..
شیشه رو میدم پایین .. خیلی حواسم هست از اون حدی که برام تعیین کردی دستم بالاتر نره ! ( اون لامصب رو بیار تو! صد دفه!) یعنی به جز تکون دادن خاکستر حق نداری وقتی سیگار می کشی دستت رو بذاری لب ِ شیشه!
دارم فکر می کنم ..
به همه ی اون چیزایی که درست نمی دونم چی اند!
دو - سه ساعت بعد که می رسم خونه سی دی و میذارم تو دستگاه و دنبال همون آهنگه می گردم .. یه بار گوشش میدم و بعد کل فولدر رو سلکت می کنم و بعدم دراز می کشم رو تخت و خواب !
بیدار که می شم تک تک اول های آهنگا رو گوش می دم تا اونکه تو خواب و بیداری چند بار شنیدم و به خاطر ِ یه تیکه اش خوشم اومده بود و پیدا کنم ! وقتی پیداش می کنم چند بار دیگه گوشش میدم .. خیلی !
کمی مرا نگاه کن ..
کمی مرا نگاه کن ..
که پر نیاز ِ عطر ِ تو ..
چه عاشقانه می تکم ..
دوباره اشتباه کن ..
دوباره اشتباه کن ..
که اتفاق ِ عاشقی ..
گناه نیست شاپرکم ..
در تو تمام می شود ..
کلام ِ آزادی ِ من ..
چه عاشقانه می شوم ..
رویای ِ پروانه شدن ..
بگو کدوم یاس ِ سپید ..
به خلوت ِ بوسه رسید ..
بگو نگاه ِ تو چه داشت ..
که از شبم خواب و پرید ..
که از شبم خواب و پرید ..
طراوت ِ حضور ِ تو ..
سایه ی انتظار ِ من ..
محبـوبه ی شبم بیا ..
بغض ِ مرا قدم بزن ..!
بغض ِ مرا قدم بزن ..!
بعدم این و اون یکی و کپی می کنم رو هارد و فولدر ِ قبلی رو انتخاب می کنم ! معمولا فولدر های سلکشن رو از همه فولدر ها بیشتر دوست دارم!
وقتی شروع می کنه به خوندن ..
چشام داغ می شه .. نفسم می گیره .. قلبم تیر می کشه .. طاقت نمی آرم .. لباس می پوشم و می زنم بیرون .. سی دی رم بر میدارم .. تو ماشین شاید تا مرز ِ مردن می رسم !!! نمی دونم کجا می رم .. یه جای ِ خلوت ِ دور ! همون جای همیشگی .. دنبال آلاچیقی که دوست دارم می گردم اما بازم یکی توشه ! همونجاها وای میسم .. فیلترِ سیگارمو پرت می کنم ته دره ..
تازه می فهمم برای چی باید سیگار کشید ..
تازه می فهمم برای چی نباید ترک کرد ..
خیلی چیزا هست که تازه می فهمم و باز به روی خودم نمیارم ..!
"
برای اینکه روحیه تون عوض شه لینک ِ تصویریه حد ِ سیگار کشیدن ِ یه خانوم تو ماشین رو براتون میذارم ..
هیچی از این پست سر در نیآرید .. حداقل تهش اینه که یه چیزی دور ِ هم یاد گرفتیم :دی
[ View ]
page 3
وقتی یه ساعتی میگی می آی دیگه دیر نمی کنی! یا اگرم دیر کردی باید بلد باشی منت کشی کنی ..
تو ماشین ..
بابایی: قیافه رو :دی
من: :|
اون: مردم شلوارای جدید می پوشن ..
من: جدید نیست :| قبلا خیلی پوشیده بودم .. ندیده بودی :|
اون: واسه کی خیلی پوشیده بودی ؟!
من: اااااااا ِ راس میگی با تو نبودم ؛ یکی دیگه بود :|
اون: اخماشو
من: :|
اون: خب چته ؟
من: وقتی میگی ده میآم ده میآی نه 11:10
اون: خب خواب موندم !
من: چرا من خواب نمی مونم ؟!
اون: اصن ول کن بذار یه خانوم شبیه آنجلینا جولی دارم و بذارم برات !
من: چی؟!
اون: _ دنبال یه آهنگ می گرده تو ترک هاش و صداش و بلند میکنه (مثلن تقدیم به تو ! باید اینا رم حتما هر دفه بگم ؟! نکنه باید بگم اینی که گفتمم قید ِ حالت بود؟! می بینید اعصاب ندارمااا :|)_
(آهنگ ِ می خونه .. بابایی هم موزیک ویدئو اجرا میکنه .. به صورتی که یا به خودش اشاره می کنه یا به من یا به موارد موجود در آهنگ)
بابایی: درسته پول ندارم .. ولی خب دل که دارم .. خط ِ ثابت ندارم .. ولی ایرانسل که دارم (اشاره به گوشی ایرانسل ش .. البته به جای ِ گوشیش چون گوشی رو خونه جا گذاشته بود :|)
از بین ِ این همه من .. یه خانومه خوشگل که دارم (اشاره به من!)
از بین ِ این همه من .. یه خانومه خوشگل که دارم (اشاره به من!)
درسته بنز ندارم .. ولی 206 که دارم (اشاره به ماشین .. البته 206 نیس ولی ایمکاناتش در همون حده :دی)
توی ِ جردن نه .. ولی خونه تو تجریش که دارم (دیگه اینجاش و چاخان می کنه)
یه خانوم که رفته برنزه کرده تو کیش که دارم (اشاره به من)
یه خانوم که رفته برنزه کرده تو کیش که دارم (اشاره به من)
وای که چه حالیه .. همه چی عالیه .. خوش میگذره با اینکه .. جیب ِ من خالیه ..
تو که هی لج می کنی و .. اون ابرو هاتو کج می کنی (من!)
بگو بینم حالا که جیبم خالیه .. واسه م خرج می کنی ؟!
حالا که وجهه ی کاری ندارمو .. لیسانس ِ معماری ندارمو .. ماشین ِ سواری ندارمو .. ویلا توی ِ ساری ندارمو .. یه دونه حصاری ندارمو .. حساب ِ جاری ندارمو .. ملک ِ تجاری ندارمو .. چیزایی که تو داری ندارم .. باز منو خل می کنی ..؟! پسرا رو اسکل می کنی ..؟ سر ِ کیسه رو شل می کنی .. ؟! جیب ِ منو پر می کنی ..!؟
من: بـــله :دی
اون: تو که کت ِ پوست ِ مار می پوشی و .. لباسای ِ مارک دار می پوشی .. مانتو چاک دار می پوشی و .. کفشای ِ ساق دار می پوشی .. (اشاره به من)
سمت ِ اون یکی نرو .. تو رو خدا بگی منو ..
کت ِ پوست ِ مار ندارم .. شلوار لی که دارم (اشاره به شلوار لیش)
پاسپورت ِ کانادایی نه .. ولی کارت ملی که دارم (اولش اشاره به من .. بعد دنبال کارت ملیش میگرده :دی)
یه خانومه خوب ، در سطح ِ تیم ِ ملی که دارم (اشاره به من :دی)
یه خانومه خوب ، در سطح ِ تیم ِ ملی که دارم (اشاره به من :دی)
چای ساز، نه ندارم .. ولی قوری که دارم ..
یخچال ِ ساید بای ساید نه .. ولی معمولی که دارم ..
یه خانوم شبیه آنجلینا جولی که دارم .. (اشاره به من !)
یه خانوم شبیه آنجلینا جولی که دارم .. (بازم اشاره به من :دی!)
این اسمایلی ها هم که می بینید حالات ِ منه از اول تا آخرش :دی
بابایی: دیدی ؟ اینا رو همه رو واسه تو خوندن ..
من: کیش برنزه کردم ؟! خونه تو تجریش داشتی رو نکرده بودی ؟
تازه ما که 206 نداریم .. اصن این از کجا می دونه من پاسپورت کانادایی دارم ؟! .. لباس مارک دارامو از کجا دیده ؟! اصن از کجا می دونه شبیه آنجلینام ؟!
بابایی: بابا جون میگم واسه تو خوندن دیگه .. من بهشون گفتم همه اینا رو !
"
راستی ..
چقدر دلم برای این عکسای دزدکی تنگ شده بود :دی [ View ]
این یکی ُ یادته ؟! برای هفت ماهه پیش ِ تقریبا .. [ View ]
Labels: Daily
page 2
اما همین الآن چن تا نکته رو مشخص کنم که بعد سوال پیش نیاد واستون .. با دقت هم بخونید که بعدن دیگه توضیح نمیدم :|
یک: هرچی من میگم قرار نیست راست باشه .. خیلی وقتا خوشم می آد تو کف بذارم (اینجوری نبودما، آما تجربه ثابت کرد باید باشم:|)
دو: من ممکنه هرجایی باشم .. حالا یا کانادا یا امریکا یا ایران یا ...
سه: از اونجایی که هرکی پیدا شده الآن به پارتنرش میگه آقاهه ! من تصمیم گرفتم اسم ِ ایشون رو عوض کنم .. مرفه بی درد هم دیگه نیس .. چون الآن من خودم از اون مرفه بی درد ترم ، تازه خارج نشین هم هستم :دی!
چهار: از اونجایی که من حساب کردم اگه آقاهه به موقع ازدواج کرده بود (زود نه هاااا ، به موقع!) کوچیکش هم سن ِ من بود .. تصمیم دارم مثل ِ دنیای واقعی که "بـابـایــی" صداش می کنم .. اینجا هم بابایی بگم بهش .. (دیگه اسم با مسما؟!مصما؟! تر از این پیدا نکردم:|)
پنج: برا نمایه م همون عکس معروف و جنجالی رو گذاشتم .. تا چشم ِ بعضیآ در بیآد! بازم میگم چشام با اینکه خیلی روشنه لنز نیست ؛ مال ِ خودمه مامانم برام خریده :دی
شش: یه چیز دیگه که من در شرایط روحی ِ نامتعادل گفتم و هم، همین اول درست کنم چون بابایی از دستم خیلی ناراحت شد ؛ یه جا هم به خاطرش خوب زد تو ذوقم :( .. اونم اینه که من و بابایی نامزدیم :| قبلا گفتم دوستیم نه ؟! اینکه چرا نگفتمم جریان داره که کاملا شخصیه اصرار نکن!
هفت: از این به بعد هیچگونه بازی ایی که عکس چهره مهره توش داشته باشه رو نمی تونم انجام بدم .. چون بازم بابایی گفته طلاقت میدم :|
هشت: نظر خواهی ! من به نظرتون آهنگ بذارم برا اینجا یا نه ؟!
نه: نداره !
ده: اگه کسی هم منو لینک کرده بعد من لینکش نکردم هم بهم بگه چون ناراحت می شم لینکش اینجا نباشه .. البته اونایی که قبلا بودن هستن هااا .. فقط کافیه آپدیت کنن تا ببینن لینکشونو !
همینا دیگه !
+ این پست صرفا جهت اطلاع رسانی بود و فاقد هرگونه ارزش و اعتبار ِ دیگری می باشد .. .
Labels: Notice
page 1
سلام ..
فقط خواستم بگویم: ننوشتن دلیل بر نبودن نیست ، گاهی بودن دلیل بر ننوشتن است .. باور کن؛ جون ِ کوچیکه راست میگم ..!
+ فعلا همین تا بعدا مفصلا خدمت برسیم .. .
+ کامنتینگ بلاگر هم حالی می دهد هااا .. جایتان خالی ..
Labels: Daily